تقدیر از نویسنده و کارگردان فیلم یتیم خانه ایران

آقای پناهیان فرمودند این فیلم ، یک فیلم معمولی نیست بلکه فرا فیلم است

گمان نمی کنم هیچ انسان هوشمندی از دیدن این فیلم صرفنظر کند.

خدایا خادمان اسلام و ایران را زنده بدار

آقای نادر طالب زاده فیلم فاخری ساختید دستتان را می بوسم.

نامهٔ منتسب به آخوند خراسانی  و نقد آن

نامهٔ منتسب به  آخوند خراسانی دربارهٔ مضرات حکومت اسلامی!!!

 

خلاصه نامهٔ آخوند خراسانی (بزرگ‌ترین مرجع وقتِ خودش) به آیةالله نائینی، در ۱۰۰ سال پیش، دربارهٔ مضراتِ حکومت اسلامی:

 

۱. دیگر ادیان هم ترغیب می‌شوند حکومتِ متعصب دینی تشکیل دهند و نزاع دینی شکل می‌گیرد.

 

۲. وقتی روحانیون پا به حکومت بگذارند، دیگر نمی‌توانند عیوب خود را ببینند و توجیه می‌کنند و فساد‌ها را نادیده می‌گیرند.

 

۳. مسند روحانیت، مسندِ مبارزه با فساد است؛ و مسندِ حاکمان، همواره توأم با فساد. با این کار، هم مسند مبارزه با فساد را از دست می‌دهیم و هم روحانیت را مفسد می‌کنیم. وای به روزی که بگندد نمک / حتی اگر فاسد نشویم همه مفاسد را به گردن روحانیت می‌نویسند و دین نابود می‌شود.

 

۴. علم حکومت‌داری و سیاست، یک علم و فن است؛ و روحانیون از این علم، حداقل تا الان کاملاً تهی هستند. ورود بدون علم و تجربه و فن به این حوزه بدون طی مراحل آن باعث آبروریزی برای روحانیون می‌شود. صرف این‌که روحانیون انسان‌های خوبی هستند که دلیل نمی‌شود هر علمی و هر فنی را بلد باشند.

 

۵. آمال و آرزوی ما تبعیت حکومت از دین است در حالی‌که اگر حکومت را در دست گیریم، به تبعیتِ دین از حکومت دچار خواهیم شد.

 

۶. چون مردم، ما را نایبان امام زمان می‌دانند، انتظار دارند حکومت دینی هم،‌‌ همان شرایط را ایجاد کند. و وقتی نتوانیم در آن سطح، عدالت را برقرار کنیم، نسبت به امام زمان و دین، سست‌عقیده می‌شوند.

 

۷. اکنون که مناصب حکومتی نداریم، این‌همه اختلاف نظر وجود دارد. اگر به حکومت برسیم، این اختلاف نظر، باعثِ چندپارگیِ دین و ایجاد فرقه‌های جدید و آسیب به دین می‌شود.

 

۸. ما فقط سواد فقهی داریم. و چون فقیهِ خوبی هستیم (که تازه، همه‌ی ابوابِ فقه را هم نمی‌دانیم)، دلیل نمی‌شود که به علوم دیگر مانند مدیریت و... هم تسلط داشته باشیم. علم فقه، یک علم است با مسائل خودش؛ و ربطی به ادارهٔ جامعه و مسائل آن ندارد.

 

۹. اسلام را در طول چندین قرن، حکومت اسلامی نگه نداشته است بلکه حوزه‌های علمیه نگه داشته‌اند.

 

۱۰. اکنون که دست ما به حکومت نرسیده است، اطرافیان ما چه کار‌ها که نمی‌کنند!... وای به روزی که دستمان به حکومت برسد! بستگان ما، در صورت حکومت، از موقعیت استفاده خواهند کرد و باعث آبروریزی برای مرجعیت و دین اسلام خواهند شد و مردم آن‌ها را به پای ما می‌نویسند.

 

۱۱. کسانى که مناصب حکومتى را در اختیار دارند، فریب‌کارى و ناراستى و دروغ ‌گویى، از لوازم اولیهٔ کار و شغل خود مى‌دانند؛ و شاید هم در پاره‌‌اى از موارد، امور آن‌ها بدون دروغ نمى‌گذرد؛ زیرا محتمل است که در پاره‌اى جا‌ها به دلیلِ مصالحِ مهم‌ترى، دروغ گفتن براى آن‌ها مجاز باشد. اما به همین دلیل که اشغال این مناصب، با پرهیز از دروغ، منافات دارد (خوب و بد و درست و نادرستش‌ به کنار) علماى دین باید از این مناصب بپرهیزند؛ زیرا اگر بخواهند پایبند راستى و صداقت باشند، امورشان نمى‌گذرد؛ و اگر هم بخواهند مثل بقیهٔ سیاستمداران، هرجا که صلاح دیدند دروغ بگویند، این کار دو خطر بزرگ دارد؛ یکى این‌که خرده خرده، قبح دروغ در نظرشان از بین مى‌رود و تقید آنان به صداقت، در موارد دیگر متزلزل مى‌شود؛ و این امر، گرچه براى همه بد است ولى براى عالِمِ دین، از همه بد‌تر و خطرناک‌تر است. دیگر اینکه عامهٔ مردم وقتى ببینند علماى دین (با هر عذرى، ولو موجه) در موارد متعدد دروغ مى‌گویند، کم کم این شبهه برایشان پیش مى‌آید که پس نکند در موارد دیگر، از جمله در احکام الهى و اعتقادات دینى و مذهبى نیز علماى دین به دلیل عذرهاى ولو موجه دروغ می‌گویند و آنگاه ایجاد چنین تصورى در اذهان عامهٔ مردم، بسیار خطرناک است و بالمآل موجب بى‌اعتقادى آنان به مبادى و آداب دینى خواهد شد.

 

از کتاب «دیدگاه‌های آخوند خراسانی و شاگردانش»، نوشتهٔ آقای علی‌اکبر ثبوت (فصل اول، صفحه ۱۸ به بعد)کانال رسمی سایت مجذوبان نور

 

 

 

 نقدِ  و بررسی  نامه

این نامه بر فرض صحت ، دارای اشکالاتی چند است که در ذیل به آنها اشاره می شود. ( چه اینکه مرحوم آخوند خراسانی خود از حامیان اصلی نهضت مشروطه بوده و بعید است ایشان مخالف تشکیل حکومت اسلامی باشد)

نخست اینکه : تشکیل حکومت از بدیهیات زندگی اجتماعی است و اسلام نیز دینی است که تنها در سایه تشکیل حکومت اسلامی امکان تحقق تمام  تعالیم آن فراهم می شود و گرنه بخش عمده ای از برنامه های اسلام در صورت نبود حکومت اسلامی تعطیل می شود و اسلام صرفا در تعدادی برنامه های عبادی فردی به حیات خود ادامه خواهد داد. که این دیگر اسلام مطلوب قرآن نبوده بلکه اسلامی آمریکایی می شود که مردم تنها در خانه های خود اسلام را خواهند یافت. و دیگر خبری از جامعه اسلامی و کشور اسلامی ، و عزت اسلامی و منافع امت اسلامی نخواهد بود. کما اینکه در دوران شاه هم روحانیت بود و هم اسلام اما دیگر اثری از استقلال ، پیشرفت و عزت امت اسلامی نبود چرا که  حکومت در دست کسی بود که خود از بردههای استکبار بود و چاره ای جز نوکری و تامین منافع استکبار نداشت.   حال آیا روحانیت به اندازه آن شاه خائن عرضه حکومت داری نخواهند داشت. مگر شاه چه تخصصی داشت که مدیریت کشور را در دست گرفته بود؟ آیا شاه جامعه اسلامی را به عزت و استقلال و امنیت رسانده بود؟

 دوم اینکه : اینهایی که  به عنوان مفاسد حکومت اسلامی ذکر شده ،  بیشتر نگرانی هایی است که در عرصه سیاست و قدرت وجود دارد و این طبیعت سیاست و قدرت هست که اگر کسی نتواند از عهده آن برآید به آن مبتلا می شود حالا چه روحانی باشد و چه غیر روحانی . پس اینها آثار برپایی حکومت اسلامی نیست بلکه صرفا نگرانی هایی است  متوجه روحانیونی است که دارای تعهد و تخصص مدیریتی ندارند و  در صورت حضور در عرصه های سیاسی ممکن است گرفتار این آسیب ها شوند.  بنابر این ثمرات حکومت اسلامی سعادت وعزت و امنیت و پیشرفت است نه مفاسد مذکور.

شاهد این ادعای ما این است که اگر حکومت اسلامی دارای مفسده ذاتی باشد هیچ وقت نمی بایستی حضرت امیرالمومنین ریاست حکومت اسلامی را می پذیرفت و  در ادامه نیز امام حسن هم نباید حکومت پدر گرامیش را ادامه می داد.   تازه از اینها مهمتر اصلا پیامبر ص نباید از ابتدا حکومت اسلامی تشکیل می داد . 

  سوم اینکه : این دیدگاه که حکومت مفسده آور است و روحانیون  نباید به آن نزدیک شوند به خاطر اینکه جایگاه تقدس آنها از بین می رود ریشه در تفکرِ جدایی دین از سیاست دارد که خلاف منطق اسلام است .

چهارم اینکه :  قرار نیست تمام نیروهای انسانی حکومت اسلامی را در تمامی بخش های حکومت را حوزه و روحانیت تامین کند . بلکه همانطور که الان شاهد هستیم روحانیت تنها در حیطه کاری خود وارد نظام شده و بقیه امور را توسط نیروهای دانشگاهی اداره می شود.

اگر خود مرحوم آخوند الان سر از قبر بلند بردارد و نگاهی به نظام مقدس جمهوری اسلامی بیندازد خواهد دید که حکومت اسلامی چگونه همانند رود زلالی مسیر خود را پیدا کرده و به پیش رفته و چه رهبران صالح و مومن و متعهد و متخصص وشجاعی اداره امور را در دست گرفته و 38 سال است که به چه زیبایی اداره می شود و تمام  قدرتهای مستکبر را سر جای خود نشانده و به چه قله های رفیعی در عرصه های علوم انسانی و تجربی و هسته ای و صنعتی و اقتضادی دست یافته و چه نیروهای متعهد و متخصصی در همه  این عرصه ها  تربیت شده اند و این نظام مقدس جمهوری اسلامی دارای ثمراتی چون پیشرفت، عزت و امنیت شده حتما از حزفهای خود برگشته و به شجره طیبه بودن نظام اسلامی اقرار خواهد نمود . شجره طیبه ای که مدام میوه های تازه و شیرینی را به ثمر می نشاند.  

یک شهبه در مورد ولایت فقیه و جواب آن

متن شبهه:

ديگران حكومتها دارند ولي حكومت ما يكيست."

«هر پرچمي پيش از پرچم مهدي«ع» بلند شود، پرچمدار آن طاغوت است.»

1-براتون 2 حديث آوردم مبني بر اينكه پيش از مهدي هر قيامي براي خلافت ملعون است. ميدانيم كه احاديث ديگري هم با اين مضمون هست.

2-خامنه اي خود را ولي امر مسلمين جهان مينامد.

3-خامنه اي ادعا دارد كه مهدي (ع) او را به ولايت منصوب كرده. شما فقط كشفش كردين. البته خودش جرات نداره بگه ولي نوچه هاش خيلي گفتن.

4-در مذهب شيعه 12 امامي مهدي در غيبت كبري نايب نداره.

شما از اين موارد چي مي فهمين ؟

من ميفهمم كه خامنه اي ملعون است.

در خانه اگر كس است يك حرف بس است. مي دانم كه بعضي ها در اين رژيم منافعي دارن كه براشون از همه چي مهمتره.

ولی امر مسلمین جهان یعنی خلیفه. با تغییر اسم که محتوا عوض نمی شود. پیامبر (ص) گفت 12 خلیفه دارد که از طرف خدا تعیین شده اند. فرق شیعه و سنی همین است. حتی پیغمبر هم نمی توانست خلیفه تعیین کند چه رسد به خبرگان. خامنه ای هیچ فرقی با ابوبکرالبغدادی ندارد. هردو خلیفه جعلی و غاصبند مثل بنی امیه و بنی عباس. آنها هم ادعایی جز ولایت بر مسلمین نداشتند.

 جواب:

جواب این شبهه را در طی چند مقدمه و یک نتیجه بررسی می کنیم.

نکته اول:   این احادیثی که اشکال کننده آورده ، بر فرض صحت مربوط به حکومتی است که رهبر آن ادعای امام زمان بودن را داشته باشد که در این صورت این قیام ، قیام باطلی بوده و رهبر آن نیز دروغگو و ملعون است و همه این را می دانند . اما سوال این جاست مگر رهبران جمهوری اسلامی ایران مدعی امام زمان بودن دارند کدام یک از امام خمینی یا امام خامنه ای مدعی است که من امام زمان هستم و حکومتم حکومت قائم آخر الزمان است

نکته دوم اینکه نظریه ولایت فقیه مبتنی بر ادله محکم عقلی و نقلی  است و ولایت فقیه ادامه ولایت  معصومین است .  این ولایت چه منتهی به حکومت شود و چه منتهی به حکومت نشود برای امام یا نایب او محفوظ است. امام امام است و ولایت دارد حال گاهی ممکن است مثل امیر المومنین 25 سال به خاطر جهالت و بی بصیرتی مردم خانه نشین شود یا اینکه بعد از 25 سال بعد از اینکه سر مردم زمانش به سنگ خود و فهمیدند اشتباه کردند و دوباره به ایشان رجوع کردند هر گاه مردم سراغ امام بیاید امام حکومت را قبول کرده و حکومت تشکیل می دهد . ولی اگر مردم نیامدند امام به زور حکومت خود را به مردم تحمیل نمی کند کما اینکه اکثر امامان ما به خاطر عدم اقبال مردم نتوانستند حکومت تشکیل دهند اما امامت و ولایتشان سر جای خود بود

نکته سوم:  امام ، زمانی که حکومت تشکیل می دهد تنهایی همه حکومت را اداره نمی کند بلکه  خودش در مرکز حکومت باقی مانده افرادی را که از لحاظ علمی و معنوی و مدیریتی شایسته اداره بخشی از جامعه باشند را به عنوان نماینده خود حاکم جایی قرار می دهند کما اینکه امام علی ع در زمان خود مالک اشتر را حاکم و والی خود در جاهای مختلفی نصب می کرد.

نکته جهارم:  اینکه وجود حکومت در هر زمانی  در هر جامعه ای لازم است در آن هیچ شکی نیست  عقل حکم می کند که هر جامعه ای باید یک حکومتی داشته باشد و این مختص جامعه اسلامی نیست و  حتی در جامعه غیر اسلامی هم باید یک حکومتی سر کار باشد تا امور اجتماعی مردم اداره شود . امام علی ع هم فرمودند : " لابد للناس من امیر من بر او فاجر

ترجمه حدیث:  مردم چاره ای جز حاکم ندارند حال چه حاکم خوب و چه حاکم بد .   اما در جامعه اسلامی اگر قرار باشد حکومتی برقرار  باشد ، بر اساس فرمایش قرآن و  پیامبر ص بعد از پیامبر حکومت حق امامان است .  یعنی اگر امام غایب نبود باید جکومت را در دست بگیرد . اماسخن اینجاست که اگر امام غایب بود تکلیف این حکومت چه می شود آیا باید گفت چون امام نیست باید جامعه را به حال خود رها کرد که بدون حکومت زندگی کنند؟

حال اگر این برادر اشکال کننده ما قبول ندارد که حکومت در زمان غیبت ضروری است باید در عقل او شک کرد اما اگر قبول دارد که باید حکومتی در جامعه برقرار باشد ما سوال می کنیم که حالا که امام نیست چه کسی باید جکومت را اداره کند ؟  

برای یافتن پاسخ این سوال می پرسیم مگر امام چه ویژگی دارد که در زمان خودش باید تنها امام حاکم باشد؟                                                                                                با بررسی ویژگی های امام در می بابیم که امام به عنوان اداره کننده حکومت اسلامی از همه مردم به قرآن و احکام اسلامی آشناست بیشتر از همه تقوا دارد و بیشتر از همه توان مدیریت سیاسی جامعه را دارد که در نتیجه این ویژگی ها  با حکومت امام ، جامعه اسلامی در امنیت و عزت کامل زندگی می کنند و می توانند در سایه این امنیت و عزت سایر مشکلات و امور خود را حل کنند.                                                           حال که زمان غیبت است و امامان ما فرمودند در زمان غیبت به فقهای شیعه مراجعه کنید  آیا بهتر  از ولی فقیه کسی را  می توان یافت که بیشتر از آنها اسلام را بشناسد یا بهتر از آنها مدیریت سیاسی داشته باشند.   الان بعد ازگذشت 37 سال  از انقلاب ، جمهوری اسلامی ایران امن ترین و مستقل ترین کشور دنیاست و حتی امنیت آن از کشور های اروپایی و آمریکایی هم بالاست .   این روز ها هر از چند گاهی یک حادثه تروریستی در فرانسه و امثالهم می افتد و نمی توانند جلوی این ترور های را بگیرند اما در ایران با وجود این همه تهدیدات هیچ حادثه ای رخ نمی دهد و مردم با آرامش کامل زندگی می کنند. 

🌸نکته  پنجم:  اینکه اشکال کننده عصبی ما ، جانشین  شایسته امام زمان را ملعون خطاب کرده ( که انشاالله این حرف او از سر نادانی است نه کینه) و او را با ابوبکر البغدادی یکی دانسته و این خود  نشانه  شناخت کم او از فرق بین این دو تاست.   فرق ابوبکر البغدادی با امام خامنه ای در این است که ابوبکر البغدادی اگر چه سنی است و خود را به سنی ها منتسب می کند اما ببینید چه دولتهایی از او حمایت می کند حکومت هایی مثل آمریکا و اسرائیل که سالهاست در خاورمیانه خون مسلمانان شیعه و سنی لبنانی ، عراقی و سوری فلسطینی ، یمینی  از چنگال آنها می چکد حال از بغدای حمایت می کند ولی در کشتن سید حسن نصر الله و سردار قاسم سلیمانی که سربازان حصرت امام خامنه ای هستند لحظه ای خواب به چشمانشان نمی رود و از هر راه ممکن به دنبال از بین بردن حکومت اسلامی ناب شیعی به رهبری ولایت فقیه است و هر خیانتی از دستش برآید کوتاهی نمی کند و لی در عوض هر حمایتی که می تواند از بغدادی و امثالهم می کند.   

🌸نتیجه

اینکه ای برادر غافل آیا با این همه براهین آشکار باز می گویی ولی فقیه مدعی امام زمانی است ، باز می گویی چرا حکومت  اسلامی باید بر قرار باشد ، و باز می گویی ولی فقیه با بغدای یکی است؟    اندکی تامل و تفکر می تواند انسان را به راه هدایت رهنمون سازد.

بهترین هنرمند، زیباترین هنر

همدلی و هم زبانی  با مردم یا با دشمن

هر چه که به عید که نزدیکتر می شویم حدسها در باره نامگذاری امسال توسط حضرت آقا بیشتر و جدی‌تر می شه و هر کی یه حدسی می زنه اما سخن  من حدس نام سال آینده نیست سخن من نگرانی از  زمین ماندن دوباره  راهبرد امسال آقاست . چون اینها صرفا نامگذاری خشک و خالی نیست بلکه آقا به عنوان دیدبان این مرز و بوم راه یک ساله ملت را نشان می دهد و راه رو نشان میده.  من  از این ناراحتم که نکنه دوباره برا آقا فقط نامگذاری بمونه و مثل سال 94 که آقا فرمود همدلی و هم زبانی دولت و ملت به جای هم زبانی دولت با مردم ، دولت با دشمن هم زبان بشه و از ادبیات دشمن استفده کنه . حالا باز خوب بود فقط هم زبان بود ولی ترس من این است که خدا نیاره اون روز رو که امسال بخواد برا کدخدا سنگ تموم بذاره و با اونا همدل هم بشند.

 

 

سیمای صداقت در سیره سیاسی پیامبر (ص) از نگاه قرآن کریم- 9

نویسنده: حسین اکبری*

جلوه های رفتار صادقانه پیامبر

جلوه های رفتار صادقانه پیامبر با کفار و مشرکین

3.      پذیرش صلح در صورت در خواست صلح از طرف دشمن 

 پيغمبر اكرم در سالهاى اول بعثت تا آخر مدتى كه در مكه بودند و نيز ظاهراً تا سال دوم ورود به مدينه، روششان در مقابل مشركين روش مسالمت است؛ هرچه از ناحيه مشركين آزار و رنج و ناراحتى مى‏بينند و حتى بسيارى از مسلمين در زير شكنجه مى‏ميرند و مسلمين اجازه مى‏خواهند كه با اينها وارد جنگ بشوند و مى‏گويند ديگر بالاتر از اين چيزى نيست، از اين بدتر مى‏خواهد وضع ما چه بشود، به آنها اجازه نمى‏دهد و حداكثر به آنان اجازه مهاجرت مى‏دهد كه از حجاز به حبشه مهاجرت مى‏كنند. ولى وقتى كه پيغمبر اكرم از مكه مهاجرت مى‏كنند و به مدينه مى‏روند، در آنجا آيه نازل مى‏شود: «اذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلونَ بِانَّهُمْ ظُلِموا وَ انَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ» (حج/39) اجازه داده شد به اين كسانى كه تحت شكنجه و ظلم قرار گرفته‏اند كه بجنگند.

آيا اسلام دين جنگ است يا دين صلح؟ اگر دين صلح است، تا آخر بايد آن روش را ادامه مى‏دادند و مى‏گفتند اساساً جنگ كار دين نيست، كار دين فقط دعوت است، تا هر جا كه پيش رفت رفت، هر جا هم نرفت نرفت؛ و اگر اسلام دين جنگ است پس چرا در سيزده سال مكه به هيچ وجه اجازه ندادند كه مسلمين حتى از خودشان دفاع كنند، دفاع خونين؛ يا اينكه نه، اسلام، هم دين صلح است و هم دين جنگ، در يك شرايطى نبايد جنگيد و در يك شرايطى بايد جنگيد. باز ما حضرت رسول را مى‏بينيم كه در همان دوره مدينه هم در يك مواقعى با مشركين يا با يهود و نصارى‏ مى‏جنگد و در يك مواقع ديگر حتى با مشركين قرارداد صلح مى‏بندد، همچنانكه در حديبيه با همين مشركين مكه كه الَدُّ الخصام پيغمبر بودند و از همه دشمنهاى پيغمبر سرسخت‏تر بودند، عليرغم تمايل تقريباً عموم اصحابش قرارداد صلح امضا كرد. باز در مدينه مى‏بينيم پيغمبر با يهوديان مدينه قرارداد عدم تعرض امضا مى‏كند. (مطهرى، مجموعه‏ آثار، ج‏16، ص: 621)

در آیه 61 سوره انفال خداوند به پیامبر می فرماید:

 وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» و اگر به صلح گرايند، تو نيز به صلح گراى. و بر خدا توكل كن كه اوست شنوا و دانا.

طبق این آیه شریفه پیامبر موظف شده در صورتی که طرف مقابل درخواست صلح کرد قرارداد صلح را بپذیرد و دیگر به جنگ ادامه ندهد اما ممكن است تمايل دشمن به صلح و سازش از در خدعه و نيرنگ باشد و دشمن بخواهد بدين وسيله مؤمنين را فریب داده و در موقع مناسب در شرايطى كه در نظر دارند بر ايشان شبيخون بزنند. به همبن جهت خداى سبحان درآیه بعد فرموده: اينكه ما تو را امر به توكل كرديم براى همين بود كه بدانى اگر دشمن بخواهد به اين وسيله بتو نيرنگ بزند خدا نگهدار تو است. و در جاى ديگر هم فرموده:" وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ- هر كه به خدا توكل جويد (خدا كار او را كار خود دانسته) و خدا به كار خود مى‏رسد".

 نکته ای که لازم است در اینجا متذکر شد این است که پیامبر در سراسر عمر شریف خود هیچگاه در جنگ اجازه جنایت جنگی را به هیچ کدام از یاران خود نداد و اگر در موردی از فرماندهان لشگر پیامبر از این دستور پیامبر تخلفی می کرد پیامبر خدا آن را محکوم کرده و اگر خسارتی به عده ای بیگناه وارد می شد تمام آن را پرداخت می کرد که به عنوان نمونه می توان به جنایت جنگی خالد بن  ولید نسبت به طایفه بنی جذیمه اشاره کرد که پیامبر خدا ضمن توبیخ خالد تمام غرامت طرف مقابل را توسط حضرت علی علیه السلام پرداخت و از همه آن طایفه دلجویی کرد . (سبحانی تبریزی،1386ش ، ص 452)

پی نوشت:

*دانش پژوه مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآنی موسسه امام خمینی (ره) قم

  1. سبحانی تبریزی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، تهران،  مشعر، 1386ش.
  2. مطهری، مرتضی، نرم افزار مجموعه آثار، ج،16 ،مرکز تحقیقات کامپیوتری نور ، قم،1388ش .
  3. لینک دریافت قسمت قبلی(ق هشتم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/50
  4. لینک دریافت قسمت بعدی(ق دهم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/54

سیمای صداقت در سیره سیاسی پیامبر (ص) از نگاه قرآن کریم- 6

نویسنده : حسین اکبری*

مبانی صداقت در سیاست اسلامی

5. بصیرت و آگاهی

یکی از پیش زمینه‌های رفتار صادقانه یک حاکم سیاسی داشتن بصیرت و احاطه اطلاعاتی کامل بر فضای مدیریتی است و بدون داشتن بصیرت و درک لازمی، امکان ارائه اهداف و چشم انداز روشن و جامع و به تبع آن، تصمیم گیری درستی برای هیچ رهبری میسر نیست.  به همین جهت ممکن رهبر مردم با به بیراهه برده و به نابودی بکشاند یا اینکه مردم را به سوی یک چشم انداز خیالی و یا ساختگی راهنمایی کرده و پیش ببرد.

خداوند در قرآن کریم به پیامبر (ص) می فرماید:

« قُلْ هذِهِ سَبيلي‏ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‏ وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ»(1).

بگو: اين راه من است. من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت به سوى خدا مى‏خوانيم. منزه است خدا و من از مشركان نيستم.

بر اساس آیه فوق اين از وظایف يكی از مشخصه های رهبران راستين داشتن بصیرت و درک درست از مبدا و منتهای راه است. با توجه به سیاق آیه و جمله آخر آیه که شرک را از ساحت پیامبر نفی کرده در می یابیم حرکت بدون بصیرت منجر به شرک خواهد شد. حال اگر رهبری چنین درک و بصرت درستی را نداشته باشد سراسر مسیر حرکت او و پیروانش در هاله ای از ابهام فروخواهد رفت.

خداوند در این آیه شریفه به پیامبر خدا دستور می دهد هم خودش با بصیرت در مسیر حق گام بردارد و هم به به پیروان خود زمینه های این بصرت را فراهم آورد. اصولا يكى از راههاى شناخت رهبران راستين از دروغين همين است كه اينها با صراحت سخن مى‏گويند و راهشان روشن است، وولی سران کفر و باطل  براى اينكه بتوانند سرپوشى به روى كارهاى خود بگذارند، هميشه به سراغ سخنان مبهم و چند پهلو مى‏روند.

پی نوشت:

*دانش پژوه مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآنی موسسه امام خمینی (ره) قم

1. سوره یوسف، آیه 108.

لینک دریافت قسمت قبلی(قسمت پنجم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/46

لینک دریافت قسمت بعدی(قسمت هفتم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/49

سنگی در فلاخن


خداوند در قرآن کریم عامل اصلی پیروزی جریان حق را داشتن توکل و اراده های قوی مومنین دانسته است.

قرآن کریم به شکست لشگر جالوت در برابر اراده های مصمم و راسخ سربازان حضرت طالوت اشاره کرده و می فرماید: در این جنگ نابرابر، جالوت ملعون با وجود اینکه ، دارای عِدّه و عُدّة فراوانی بود، توسط یک سرباز ساده طالوت یعنی حضرت داود از پای درآمد؛ بدین صورت که حضرت داود سنگی در فلاخن گذاشت و پیشانی او را هدف گرفته و سنگ را به سمت او پرتاب کرد. آن سنگ سر جالوت را از هم شکافت، پس سنگ دوم و سوم را نیز رها کرد و جالوت را سرنگون ساخت و لشکریانش را درهم شکست. این موضوع سبب شد که نام داود بر سر زبان ها بیفتد و اندک اندک عظمتی پیدا کند و بنی اسرائیل وی را به فرمانروایی خود انتخاب کنند و خدای تعالی نیز او را به نبوت خویش برگزید.

خداوند در قرآن کریم می فرماید :

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ (البقرة : 251 )

 پس به اراده پروردگار كافران را شكست دادند و داود جالوت را كشت و خداوند ملك و حكمت را به او عطا كرد و آنچه مى‏خواست به او آموخت و اگر بنا نبود كه خداوند بعضى از مردم را به توسط بعضى ديگر دفع كند، فساد روى زمين را مى گرفت و لكن خدا به مردم جهان لطف و احسان دارد.

اکنون نیز یک پُست یا عکس نوشته یا مطلب ما به عنوان سربازان امام زمان در فضای مجازی می تواند یک تیری به قلب دشمن باشد و او را به شکست نزدیکتر کند. 

  به امید نابودی دشمنان اسلام و پیروزی کامل حق  و آمدن منجی عالم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.

 

سردار قاسم سلیمانی در راهپیمایی صبح امروز 22 بهمن 94

 

صادق خرازی سفیر پیشین ایران در لندن و سازمان ملل در مطلبی که در صفحه فیسبوک منتشر کرده نقل قولی از اوباما و جان کری رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا درباره قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس آورده است .

 َ

متن این یادداشت را می خوانید:

 

بنام خدا

 

خواستم امروز در مورد وجودی عزیز و دُرِّ یگانه ای بنویسم.

 

باخود گفتم اورا با عنوان "سردار" خطاب کنم ، دیدم سپاهیان "قدرتمند" و باصلابت وشایسته برخوردار از این عنوان کم نیستند.خواستم برایش از پیشوند "آقا " استفاده کنم ،دودل شدم چرا که بازهم هستند فرزانگانی که زیبنده آنند.

 

عنوان دیگری جستم.با خود گفتم او کسی است که بسیاری از "سیاست پیشگان" و"سیاست سازان"در حوزه پیرامونی مان از او دراندیشه ولرزانند. امروزه او بسیاری از مرزهای عالم اسلام یعنی از یمن گرفته تا دشت قبچاق وسرزمین اویغورها، از مدیترانه و دجله و وفرات هلال خصیب تا رود سند و کشمیر ، وبا عشق به ایران و ایرانیت،اسلام و ائمه اطهار سلیمان وار بر قالیچه باور و شهادت و جهاد سوار، وهفت اقلیم را در می نوردد.

 

 

بقول ملک الشعرای بهار:

وز پس اسلام رو وانگه ببینی بی خلاف / "کز حلب تا کاشغر میدان سلطان سنجر است"

این همان ملک است کاندر باستان بینی در او / داریوش از مصرتا پنجاب فرمان گستر است

از خدا غافل مشو یک لحظه در هر کارکرد / چون تو باشی با خدا هرجا خدایت یاور است

 

 

او همان کسی است که اوباما ریس جمهور ایالات متحده درباره او به العبادی نخست وزیر جدید عراق گفته است:"

او دشمن من است ولی من برای او احترام ویژه ای قایل هستم". یا اینکه جان کری وزیرخارجه امریکا به دکتر جواد ظریف وزیرامورخارجه ایران اسلامی گفته است که اگر برای یکبار هم شده مایل است او را ببیند.

 

 

ولی با همه این اوصاف این سرباز وطن اسلامی خود را "سیاستمدار" نمی داند.

 

او روستا زاده ای نجیب و مهربان ودرد کشیده ای ازطبقات فرودست خطه کرمان است.با اینکه عنوان رسمی او "سردار سرلشگر قاسم سلیمانی " است و موجب عزت جمهوری اسلامی ایران نیز هست، ولی مردم کوچه و بازار و همرزمانش اورا بنام "حاج قاسم " میشناسند.چرا که او انسان "مخلص "و "مردمی" است.ولی خوب در این دور و زمانه تعداد"حاجیان" هم کم نیستند.

 

 

پس چه کنم؟ چه بنامم اورا ؟ با چه صفاتی و چگونه خطابش کنم؟... ولی مثل اینکه زیاد هم مشکل لاینحلی نیست. بگذارید صفات اور اکه بر شمردم ردیف کنم.او "قوی وقدر"است.او "آقا"است.او "سردار" و "سپهسالار" ودر عین حال "سیاستمدار"است.او "مخلص" و "مردمی" است.اگر حروف اول این صفات را که او متصف به آن است سرهم کنم مشکل حل میشود.

 

 

آری قاسم قاسم است. به عنوان و لقب و صفت نیاز ندارد.

 

قاسم محسنات بسیار زیادتری هم دارد. او به هیچ خط و سیاستی وابسته نیست.انسانی مستقل وهوشمند و کامل است.چون او در سایه خانواده دهقانی پرورش یافته بخوبی رمز و راز پیوند و قلمه زدن و تکثیر نهال و درخت را میداند. اکنون او خود را تکثیر کرده است.بدان معنی که هزاران هزار نهال قاسم سربدار در زیر دست او بدرختان تنومندی بدل گشته اند که امروزه در جهان اسلام آماده جانفشانی هستند. سلامتی و عزت و موفقیت او ارزوی همه انسان های فرهیخته و دلسوز عالم است.

 

 

نام او در کانون سیاست و قدرت و درجهان اسلام، امیخته با رشادت و ازادیبخشی و رهایی بخشی است . قاسم سرمایه جاودانه جهان اسلام و هدیه بی نظیر خداوند به همه ایرانیان و محرومان جهان اسلام است.

 

 

پس سلام بر قاسم. خدا نگهدارت قاسم

مالک نظام کیست؟

داشته های نظام جمهوری اسلامی از کجا آمده و از آن کیست؟

سخنان آقای هاشمی‌رفسنجانی،روز(12 بهمن 94)  بار دیگر هجمه سنگینی علیه یکی از نهادهای قانونی کشور(1) بود. وی طی سخنانش در واکنش به برخی رد و عدم احراز صلاحیت‌ها گفت: «عده‌ای، صلاحیت شخصیتی که اشبه (شبیه ترین فرد به) جدش امام خمینی(ره) است را قبول نمی‌کنند، باید از آنها پرسید پس شماها خودتان صلاحیت خودتان را از کجا آورده‌اید؟ چه کسی به شما صلاحیت داده است، چه کسی به شما اجازه قضاوت داده است؟ چه کسی به شما اختیارات، اسلحه، تریبون نمازجمعه و صداوسیما داده است؟ به بیت امام بد کردید و زمانی که باید در این دوران به بیت امام تبریک می‌گفتید، تبریک بدی گفتید».(2)

نقد سخنان آقای هاشمی 

نخست اینکه: همه چیزهایی که شمره شد، متعلق به اسلام عزیز است؛ داشته هایی که به برکت مجاهدت های مجاهدان اسلام، امانتی الهی در دست نسل کنونی است. چه بسا وجود پربرکت امام عزیز نیز یکی از ثمرات همین شجره طیبه الهی بود و مردم قدر شناس ایران نیز، خود را مدیون  خدمات آن عزیز سفر کرده  می دانند، اما از این نکته نباید غفلت شود که مدیون بودن مردم به مسئولین نظام، به معنای مدیون بودن به خدا و اهلبیت است؛ نه به آقازاده ها مسئولین کشور. 

دوم اینکه : خود امام رحمة الله علیه  نیز در مقاطع مختلفی از انقلاب و دوران جنگ نیز خطر خود بزرگ بینی و غفلت از یاد خدا را متذکر می شد و بر این نکته تاکید می کرد نباید فراموش کنیم که همه چیز ما از خداست.(2) و همچنین  امام در ازای خدماتش نیز، هیچگاه اجر و مزدی از مردم نخواست، وصیت هم نکرد که مردم  اجر کارش را به نوه هایش بدهند. بلکه ایشان همیشه خود را خاوم مردم می دانستند و بر این امر افتخار می کردند.

سوم اینکه:  چقدر فرق است بین رهبر یک انقلاب و بنیانگذار یک نظام که در مورد درگذشت خودش می‌گفت با رفتن یک خدمتگزار در سدّ آهنین ملت خللی ایجاد نخواهد شد تا کسی که به خاطر یک عدم احراز صلاحیتش فکر می‌کند امید مردم از انقلاب اسلامی از بین رفته و حالا تأکید می‌کند نباید این اتفاقات در امید مردم نسبت به آینده درخشان نظام جمهوری اسلامی خللی ایجاد کند

پی نوشت‌ها:

1.      منظور شورای محترم نگهبان است.

2.      برای دیدن بقیه سخنان آقای هاشمی مراجعه شود به: سایت تابناک  

http://www.tabnakyazd.ir/fa/news/173625

3.      مثلاً می فرمودند:  خرمشهر را خدا آزاد کرد.

 

 

ندای رهبر: مقابله با جریان ضد انقلاب

 

 

رمز پیروزی انقلاب

 

آل‏عمران : 103   وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده مشويد و از نعمتى كه خدا بر شما ارزانى داشته است ياد كنيد: آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد. و بر لبه پرتگاهى از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مى‏كند، شايد هدايت يابيد. (103
پيام‏ها:
1 وحدت و دورى از تفرقه، يك وظيفه‏ى الهى است. «وَ اعْتَصِمُوا»
 2 محور وحدت بايد دين خدا باشد، نه نژاد، زبان، ملّيت، و .... «بِحَبْلِ اللَّهِ»
 3 از بركات و خدمات اسلام غافل نشويد. «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ»
 4 وحدت، عامل اخوّت است. «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» 5 اتّحاد، نعمت بزرگ الهى است.»
 «فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ»
 6 تفرقه و عدوات، پرتگاه و گودال آتش است. «شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ»
 7 نعمت‏هاى خداوند، آيات او هستند. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ»، «يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ»
 8 يادآورى نعمت‏هاى الهى عامل عشق و زمينه‏ساز هدايت است. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ»، «لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ‏

منبع: تفسير نور ج 2   ص

 

رویش های انقلاب

 

 

افتخار بالاتر از قهرمانی!!

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار دست‏‌اندرکاران برگزارى کنگره‏ شهداى ورزش کشور در تاریخ ۲۱ دی ماه ۹۴ .

حضرت آیت الله خامنه‌ای بزرگداشت شهدای ورزشکار کشور را تقویت روحیه و اعتلای فکر انقلابی خواندند و افزودند: جوان ورزشکار، به ‏طور طبیعى براى بخش مهمّى از جوانها الگوست و اخلاق، رفتار و کیفیّت و سبک زندگى او میتواند تاثیرگذار باشد و جامعه را به‏ سوى دین، اخلاق و معنویّت سوق بدهد.

رهبر معظم انقلاب اسلامی واژه «پهلوان» را لقبی داراى امتیاز در ادبیّات بومى و ملّى برشمردند و با تجلیل از ورزشکارانی که در محیط های ورزشی رفتار شایسته انجام می‌دهند، تاکید کردند: افتخارِ بالاتر از خواندن سرود ملّى‏ و یا بالا رفتن پرچم در سکوی قهرمانی، اقدام آن ورزشکاری است که حاضر نمیشود با حریف صهیونیست کشتی بگیرد و یا بانوی ورزشکاری که با چادر و یا حجاب کامل اسلامی روی سکوی قهرمانی می ایستد.

منبع خبر : سایت رجا نیوز

http://www.rajanews.com/news/233443

 

 

 

تلخ و شیرین های سیاسی  انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران

 

 

انقلاب از نگاه دشمنان

 

 

 

 

 

منبع متن : ماهنامه ي ديدار آشنا- ش77 – بهمن ماه 85 – ص 10

دهه فجر تجسم اراده و عظمت امام

 

صراحت و صداقت در سياست‏ قرآنی و طاغوتی

 

یکی از اصول مهم در حکومت اسلامی  صداقت و صراحت حاکم اسلامی در مقام مدیریت است. اما متاسفانه برای همین اصل اولی و انسانی در حکومت طاغوتی نمی توان جایگاهی برای آ ن در نظر گرفت . زیرا بر خلاف  حکومت الله، که در آن هدف هدایت و راهبری مردم به سمت مسیر کمال است ، در حکومت طاغوت هدف، به بردگی کشیدن مردم و دعوت آنها به سوی حاکم است و برای رسیدن به این هدف هم جاره ای جز پوشاندن لباس حق در باطل نیست. به همین جهت یکی از مشکلات اساسی حکومت حضرت علی علیه السلام مسأله صراحت و صداقت ایشان در سياست بود كه اين را هم باز عده‏اى از دوستانش نمى‏پسنديدند، مى‏گفتند: «سياست اينهمه صداقت و صراحت برنمى دارد، يك مقدار خدعه و دغلبازى هم بايد در آن قاطى كرد. چاشنى سياست دغلبازى است» و حتى بعضى مى‏گفتند: على سياست ندارد، معاويه را ببين چقدر سياستمدار است! مى‏فرمود: 

 

وَاللَّهِ ما مُعاوِيَةُ بِادْهى‏ مِنّى، وَلكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، وَ لَوْ لا كَراهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ ادْهَى النّاسِ، وَ لكِنْ كُلُّ غَدْرَةٍ فَجْرَةٌ وَ كُلُّ فَجْرَةٍ كَفْرَةٌ وَ لِكُلِّ غادِرٍ لِواءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ

 

به خدا قسم اشتباه مى‏كنيد، معاويه از من زيركتر نيست، او دغلباز است، فاسق است، من نمى‏خواهم دغلبازى كنم، من نمى‏خواهم از جاده حقيقت منحرف شوم، فسق و فجور مرتكب بشوم. اگر نبود كه خداى تبارك و تعالى دغلبازى را دشمن مى‏دارد، آنوقت مى‏ديديد كه زرنگترين مردم دنيا على است. دغلبازى فسق است، فجور است، و اين گونه فجورها كفر است و من مى‏دانم كه هر فريبكارى در قيامت محشور مى‏شود در حالى كه يك پرچمى دارد (ظاهراً مقصود اين است كه فريب خوردگان هم در زير پرچم فريب دهنده هستند).

 

منبع:

 

1.     مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16، ص: 598

 

2.     نهج البلاغه ، خطبه 191

 

 

لباس فتنه

لباس فتنه (بررسی ریشه و عوامل فتنه از نگاه قرآن و روایات)

 

انقلاب که شد به برکت  هدایت ها و روشنگری ها و مجاهدت‌های الهی حضرت امام و یاران صدیقش، حوزه و روحانیت شیعه در میان مردم محبوبیت چشم گیر و بی سابقه ای پیدا کرد و دید مردم نسب به علما و روحانیت اصلاح شد. حتی خود حوزه و روحانیت نیز تعریف درستی از جایگاهش را دریافت. خلاصه امام روح جدیدی در حوزه و حتی بر جامعه اسلامی دمید و براستی که روح الله بود.

اما بسیاری از مردم به خاطر فضای انقلابی به امام و روحانیت علاقه مند شده بودند و شناخت کافی و بصیرت لازم را هنوز برای تشخیص سره از ناسره پیدا نکرده بودند این علاقه و محبت و اعتماد به شدت آسیب پذیر بود و  امام همیشه نگران بود و به مردم این هشدار را می داد که مبادا مردم غلفت کنید و شیاطین و نامحرمان انقلاب  با استفاده از این فضا در بدنه نظام اسلامی نفوذ کنند و برای خودشان از این نظام کیسه بدوزند و اعتبار حوزه و نظام را برای دنیای خود هزینه کنند. حال پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب هر چه قدر انسان بر این سخنان هوشمندانه امام عزیز تامل می کند در می یابد که ایشان چه قدر بصیر و آینده نگر بودند.

دیری  نپایید که روزهای نگرانی امام سر رسید. من خودم شاهد بودم تا قبل از دولت اصلاحات وقت انتخابات و زمان تبلیغات کاندیدا ها که می شد مردممی گفتند فلانی سید و روحانی است پس بهتر است به او رای بدهیم.  این نگاه ناشی از همان اعتمادی بود که به برکت علمایی مثل حضرت امام در مردم نسبت به روحانیت ایجاد شده بود.

اما دیگر کار از کار گذشته و دیگر سخن از اعتماد مردم به روحانی کاندیدا نیست بلکه مردم به جهت فساد برخی از این روحانی نما ها نسبت به دین و زندگی خود هم دیگر به هر شخص معممی اعتماد نمی کنند و حتی نسبت به عملکرد برخی بزرگان هم درست ویا نادرست اظهار نظر می کنند. این از جهتی بد است و از جهتی خوب. خوبی اش در این است که مردم به برکت هدایت های حکیمانه رهبر عزیزمان آکاه شده و با بصیرت دست به انتخاب می زنند ولی این یک روی سکه است روی دیگر سکه این است که عده ای مخصوصا جوانان اصلا به روحانیت بدبین شده اند و دشمن نیز از این فرصت به خوبی استفاده می کند و بین جوانان و روحانیت آتش  بدبینی و نفرت را شعله ورتر می سازد. اگر این میراث گرانبهای امام عزیز یعنی نظام اسلامی و طلایه دار آن،  امام خامنه ای عزیز و علمایی وارسته  نبود معلوم نبود کار حوزه و روحانیت به کجا می کشید.

حالا انسان پای حرفهای مردم که می نشیند حال و روز مردم حال روز کسی شده که دوستش را به قول معروف « با پا پس میزند و با دست پیش می کشد» نه می توانند از این نظام و انقلاب دل بکنند و نه می توانند به هرکسی اعتماد کنند . خیلی سخت شده بتوانند درست انتخاب کنند.

 زمانی بود که طرف حساب مردم شاه و صدام و منافقین بودند اما اکنون عده ای از درون نظام به مقابله با مردم و نظام برخاسته اند. این موقعیت انقلاب ، امتحان بزرگی است . مردم دیگر نباید با قیافه، لباس، پست، مقام و ظاهر افراد حقانیت و عدم حقانیت آنها را تشخیص دهند . باید ملاک ها را شناخت و شناساند . اگر مردم بتوانند از این مرحله حساس انقلاب  نیز به موقیت عبور کنند کارها خیلی آسان خواهد شد.

کار انقلاب و مردم به اینجا رسیده است که باید نگذارند عده ای با لباس فتنه و فریب به درون نظام نفوذ کند . امام ملاک تشخیص چیست. همانطور که مردم تا اینجای کار را با تمسک به قرآن و روایات کار را پیش برده اند باید اینجا هم از قرآن و بیانات معصومین کمک جست.

خداوند در قرآن کریم درجاهای مختلفی به تبیین این ملاک ها پرداخته که به عنوان نمونه می توان به آیه شریفه 213 سوره بقره  که بیان فلسفه بعثت انبیاء و بیان ریشه و عوامل اختلاف در دین پرداخته تمسک جست  که میفرماید: 

" وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ .... بَغْياً بَيْنَهُمْ" در سابق گذشت كه گفتيم مراد از اين اختلاف، اختلاف بعد از آمدن شريعت، و در خود شريعت، و از ناحيه علماى دين و حاملين شريعت است، اختلاف واقع در دين را ناشى از بغى و حسادت و طغيان دانسته است.

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه شریفه در ذیل این قسمت از می فرماید :منظور آیه معرفى ريشه و سر منشا اختلافات دينى است، ريشه گمراهى ها علماى دينى هستند، كه از در بغى و طغيان اختلاف به راه انداختند، و باعث شدند مردم از دين صحيح و الهى محروم شوند.(1)

با دقت در این آیه شریفه در می یابیم که هر کسی که لباس دین بر تن کند و یا تخصصی در علم دین پیدا کند عامل هدایت نیست بلکه ممکن است دل او گرفتار دنیا باشد اگر چه ذهنش انباشته از علم دینی هم باشد. امام صادق علیه السلام نیز در روایتی صریحا این نکته را بیان کرده و دستور داده تنها دین خود را از کسانی دریافت کنید که خودساخته و حافظ دین باشد نه دلبسته و حافظ دنیای خود.

امام صادق (ع): «فاما من کان من الفقهاء: صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیع لامر مولاه، فللعوام این یقلدوه» - هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت می‌نماید، با هوای نفس مخالفت می‌کند و امر مولای خود (ائمه‌ی معصومین –ع) را اطاعت می‌کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.(2)

منایع :

1). الميزان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 129

2). وسائل الشیعه، ج 27، ص 131)