نویسنده: حسین اکبری*

جلوه های رفتار صادقانه پیامبر

جلوه های رفتار صادقانه پیامبر با کفار و مشرکین

3.      پذیرش صلح در صورت در خواست صلح از طرف دشمن 

 پيغمبر اكرم در سالهاى اول بعثت تا آخر مدتى كه در مكه بودند و نيز ظاهراً تا سال دوم ورود به مدينه، روششان در مقابل مشركين روش مسالمت است؛ هرچه از ناحيه مشركين آزار و رنج و ناراحتى مى‏بينند و حتى بسيارى از مسلمين در زير شكنجه مى‏ميرند و مسلمين اجازه مى‏خواهند كه با اينها وارد جنگ بشوند و مى‏گويند ديگر بالاتر از اين چيزى نيست، از اين بدتر مى‏خواهد وضع ما چه بشود، به آنها اجازه نمى‏دهد و حداكثر به آنان اجازه مهاجرت مى‏دهد كه از حجاز به حبشه مهاجرت مى‏كنند. ولى وقتى كه پيغمبر اكرم از مكه مهاجرت مى‏كنند و به مدينه مى‏روند، در آنجا آيه نازل مى‏شود: «اذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلونَ بِانَّهُمْ ظُلِموا وَ انَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ» (حج/39) اجازه داده شد به اين كسانى كه تحت شكنجه و ظلم قرار گرفته‏اند كه بجنگند.

آيا اسلام دين جنگ است يا دين صلح؟ اگر دين صلح است، تا آخر بايد آن روش را ادامه مى‏دادند و مى‏گفتند اساساً جنگ كار دين نيست، كار دين فقط دعوت است، تا هر جا كه پيش رفت رفت، هر جا هم نرفت نرفت؛ و اگر اسلام دين جنگ است پس چرا در سيزده سال مكه به هيچ وجه اجازه ندادند كه مسلمين حتى از خودشان دفاع كنند، دفاع خونين؛ يا اينكه نه، اسلام، هم دين صلح است و هم دين جنگ، در يك شرايطى نبايد جنگيد و در يك شرايطى بايد جنگيد. باز ما حضرت رسول را مى‏بينيم كه در همان دوره مدينه هم در يك مواقعى با مشركين يا با يهود و نصارى‏ مى‏جنگد و در يك مواقع ديگر حتى با مشركين قرارداد صلح مى‏بندد، همچنانكه در حديبيه با همين مشركين مكه كه الَدُّ الخصام پيغمبر بودند و از همه دشمنهاى پيغمبر سرسخت‏تر بودند، عليرغم تمايل تقريباً عموم اصحابش قرارداد صلح امضا كرد. باز در مدينه مى‏بينيم پيغمبر با يهوديان مدينه قرارداد عدم تعرض امضا مى‏كند. (مطهرى، مجموعه‏ آثار، ج‏16، ص: 621)

در آیه 61 سوره انفال خداوند به پیامبر می فرماید:

 وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» و اگر به صلح گرايند، تو نيز به صلح گراى. و بر خدا توكل كن كه اوست شنوا و دانا.

طبق این آیه شریفه پیامبر موظف شده در صورتی که طرف مقابل درخواست صلح کرد قرارداد صلح را بپذیرد و دیگر به جنگ ادامه ندهد اما ممكن است تمايل دشمن به صلح و سازش از در خدعه و نيرنگ باشد و دشمن بخواهد بدين وسيله مؤمنين را فریب داده و در موقع مناسب در شرايطى كه در نظر دارند بر ايشان شبيخون بزنند. به همبن جهت خداى سبحان درآیه بعد فرموده: اينكه ما تو را امر به توكل كرديم براى همين بود كه بدانى اگر دشمن بخواهد به اين وسيله بتو نيرنگ بزند خدا نگهدار تو است. و در جاى ديگر هم فرموده:" وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ- هر كه به خدا توكل جويد (خدا كار او را كار خود دانسته) و خدا به كار خود مى‏رسد".

 نکته ای که لازم است در اینجا متذکر شد این است که پیامبر در سراسر عمر شریف خود هیچگاه در جنگ اجازه جنایت جنگی را به هیچ کدام از یاران خود نداد و اگر در موردی از فرماندهان لشگر پیامبر از این دستور پیامبر تخلفی می کرد پیامبر خدا آن را محکوم کرده و اگر خسارتی به عده ای بیگناه وارد می شد تمام آن را پرداخت می کرد که به عنوان نمونه می توان به جنایت جنگی خالد بن  ولید نسبت به طایفه بنی جذیمه اشاره کرد که پیامبر خدا ضمن توبیخ خالد تمام غرامت طرف مقابل را توسط حضرت علی علیه السلام پرداخت و از همه آن طایفه دلجویی کرد . (سبحانی تبریزی،1386ش ، ص 452)

پی نوشت:

*دانش پژوه مقطع کارشناسی ارشد رشته علوم قرآنی موسسه امام خمینی (ره) قم

  1. سبحانی تبریزی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، تهران،  مشعر، 1386ش.
  2. مطهری، مرتضی، نرم افزار مجموعه آثار، ج،16 ،مرکز تحقیقات کامپیوتری نور ، قم،1388ش .
  3. لینک دریافت قسمت قبلی(ق هشتم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/50
  4. لینک دریافت قسمت بعدی(ق دهم):http://ayehaiezendegi.blogfa.com/post/54